رابطه شیوه های دلبستگی با رضایتمندی زناشویی
رابطه شیوه های دلبستگی با رضایتمندی زناشویی
رابطه شیوه های دلبستگی با رضایتمندی زناشویی
نویسنده : دکترحسن احدی، دکتر سیامک نقشبندی
خانواده اصلی ترین هسته هر جامعه و کانون حفظ سلامت وبهداشت روانی است و نقش مهمی در شکل گیری شخصیت فرزندان یعنی پدران و مادران اینده جامعه دارد و هیچ نهاد و مرجعی نمی تواند جایگزین خانواده به ویژه مادر شود...
خانواده را موسسه یا نهاد اجتماعی معرفی کرده اند که ناشی از پیوند زناشوئی زن و مرد است و در ان اعضای خانواده که شامل زوجین و فرزندان و گاهی هم اجداد و نوه هاست براساس همزیستی مسالمت امیز, صفا , صمیمیت , انس و تفاهم مشارکت و تعاون زندگی می کنند. خانواده ها معمولا واحدی کوچک متشکل از حداقل دو یا سه نفر است ولی از نظر اهمیت ان را از مهمترین نهادهای اجتماعی و نخستین منبع سازندگی و پرورش نسل و عالی ترین سرچشمه خوشبختی و غنی ترین منبع عاطفه دانسته اند.
از جمله مظاهر زندگی اجتماعی انسان , وجود تعامل های سالم و سازنده میان انسان ها و برقرار بودن عشق به همنوع و ابراز صمیمیت وهمدلی به یکدیگر است, انسان موجودی چند بعدی است که بخش مهمی از ماهیت پیچیده او را میل به زندگی جمعی و پیوند جویی با همنوع تشکیل می دهد. روان شناسان و سایر متخصصان علوم رفتاری از جمله متخصصانی هستند که با مطالعه ابعاد پیچیده رفتار و انسان و دنیای روانی او برای بهزیستی و دستیابی به سلامت تن و روان اطلاعات و راهبردهای سودمندی را ارایه می دهند تا از این راه رسیدن به زندگی صلح اینده و توام با اسایش برای فرد فرد ادمیان امکان پذیر گردد.
روان شناسان, خانواده را محل ارضای نیازهای مختلف جسمانی و عقلانی و عاطفی می دانند . داشتن اگاهی از نیازهای زیستی و روانی وشناخت چگونگی ارضا» و اطفا» آنها و تجهیز شدن به تکنیک های شناخت تمایلات زیستی و روانی مهمتر , مسلح بودن به چگونگی ارضا» دست و سالم آنها ضرورتی انکار ناپذیر میباشد. تحقیقات زیادی در این زمینه مشاهده می شود که دلالت برتائید نقش دلبستگی در پیوند های بزرگسالان و روابط زناشویی رضایت مند میباشد. تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته به طور خاص به بررسی رابطه بین الگوهای دلبستگی و سازگاری یا نگرش نسبت به روابط زناشویی پرداخته اند.
خانواده اصلی ترین هسته هر جامعه و کانون حفظ سلامت وبهداشت روانی است و نقش مهمی در شکل گیری شخصیت فرزندان یعنی پدران و مادران اینده جامعه دارد و هیچ نهاد و مرجعی نمی تواند جایگزین خانواده به ویژه مادر شود. جامعه ای سالمتر و پویاتر است که مادران و پردانی با شخصیت تر و سالمتر وبا اعتقادتر داشته باشد.
رضایت زناشوئی یکی از عوامل موثر در ثبات و پایائی خانواده ها و در عین حال بهداشت روانی همسران و فرزندان است. در روابط زناشوئی عوامل متعددی باعث رضایت همسران از یکدیگر می شود:
شاملو مهمترین عوامل موفقیت در زندگی زناشوئی را رشد عاطفی و فکری , تشابه علائق و طرز تفکر , تشابه مذهبی , تشابه تحصیلی و طبقاتی, و تشابه طرز تفکر نسبت به امور جنسی, تشابه علایق در زندگی و سرعت عمل در کارها و بالاخره رابطه با خانواده زن و شوهر می داند.
سلامت فیزیکی و عاطفی و بهداشت روانی افراد در جامعه در گرو سلامت روابط زناشویی و تداوم و بقای ازدواج می باشد. رضایت یک فرد از زندگی زناشوئی به منزله رضایت وی از خانواده محسوب می شود و رضایت از خانواده به مفهوم رضایت از زندگی بوده ودر نتیجه تسهیل در امررشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه خواهد شد. بنابراین با توجه به اهمیتی که روان شناسان , جامعه شناسان و حتی همه مذاهب به خانواده و ارتباط زناشویی موثر می دهند و اینکه تشکیل خانواده جایگاهی برای نارضایتی نیست این سوال به ذهن می رسد که چرا زوجین دچار نارضایتی می شوند به چه علل و عواملی می تواند بر رضایت مندی ان تاثیر گذارد , ایا شیوه های دلبستگی زوجین می تواند بر رضایت مندی زوجین تاثیر گذارد .
۲) بین سبک دلبستگی ایمن در مردان و زنان تفاوت وجود دارد .
۳) بین سبک دلبستگی مضطرب در مردان و زنان تفاوت وجود دارد.
۴) بین سبک دلبستگی اجتنابی در مردان وزنان تفاوت وجود دارد.
۵) بین رضایت زناشوئی مردان و زنان تفاوت وجود دارد.
دلبستگی دارای سه سبک ایمن, اجتنابی, مضطرب , و به قرار ذیل می باشد:
افراد دارای این سبک ارتباط با دیگران برایشان اسان است و از اینکه به دیگران تکیه کنند و نیز اجازه دهند که دیگران به آنها تکیه کنند احساس راحتی می کنند. این افراد از اینکه دیگران آنها را ترک کنند و یا خیلی به آنها تزدیک شوند احساس نگرانی نمی کنند.
افراد دارای این سبک از اینکه به دیگران نزدیک شوند احساس ناراحتی کرده و نمی توانند به طور کامل به دیگران اعتماد کنند. برای این افراد مشکل است که به دیگران تکیه کنند و وقتی می بینند که کسی می خواهد خیلی به آنها نزدیک شود عصبی شده و احساس می کنند که دیگران اغلب بیشتر از حدی که انان احساس راحتی می کنند با آنها صمیمی هستند.
افراد دارای این سبک کسانی هستند که احساس می کنند دیگران مایل نیستند انقدر که آنها دوست دارند با انان رابطه نزدیک داشته باشند. آنها اغلب نگران هستند که همسرشان واقعا آنها را دوست نداشته باشد. آنها مایلند که با بعضی افراد کاملا یکی شوند ولی این خواسته بعضی اوقات باعث ناراحتی و دوری مردم از آنها می شود.
سبک های دلبستگی مولفه ای است که با ازمون دلبستگی بزرگسالان AAS سنجیده می شود.
نمره ای که ازمودنی از پرسشنامه رضایت زناشویی ENRICH بدست می آورد.
در این دیدگاه فنیکل همچنین معتقد است که مادر اولین شیی است که هر فردی با ان رابطه برقرار می کند. از این رو, مادر اولین پایگاه شکل گیری تصورها و باورهای کودک در مورد پیرامونش است. در این دیدگاه, والدین و کودک هر کدام بخشی از یک سیستم پیچیده و پویا به حساب می ایند و دارای تاثیر متقابل هستند. مادر و کودک با هم رابطه زیستی - روانی دارند.
این موضوع که نوزاد انسان به هنگام تولد امادگی بروز رفتارهایی را دارد که باعث می شود اطرافیان به او توجه کرده, از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند, توجه یک روانپزشک انگلیسی به نام جان بالبی را به سوی خود جلب نمود . این رفتار ها شامل گریه کردن, خندیدن و سینه خیز رفتن است. به عقیده بالبی , کردارشناس علاقه مند به روانکاوی , پایه های زیستی رفتارهای دلبستگی در صورتی که از دیدگاه تکاملی مطالعه شود, اسان تر قابل درک خواهد بود.
بنابراین بالبی معتقد است که بچه انسان به طور زیستی تعدادی الگوهای رفتاری دارد که اماده اند تا بر اثر مکانیسم های آزاد سازی محیط فعال شوند. کودک خود را به کسی که دوست دارد نزدیک می کند, از او اویزان می شود و نشانه هایی چون لبخند , گریه و فریاد به او ابراز می کند . با این اعمال کودک نشان می دهد که برخی اشخاص برای اومهم هستند و آنها را خوب ارزیابی می کند. بدین ترتیب , تماس بدنی نزدیک مخصوصا بغل گرفتن , نوازش کردن و تکان دادن می تواند کودک نگران و هیجان زده را ارام کند.
برطبق نظر بالبی , نتیجه کنش متقابل بین مادر و کودک به وجود امدن نوعی دلبستگی عاطفی بین ان دو است. این مفهوم دلبستگی که اینس ورث و همکارانش درباره ان تحقیقاتی کرده اند ارتباط عاطفی با مادر است که سبب می شود کودک دنبال اسایش حاصل از وجود مادر باشد به خصوص هنگامی که احساس ترس و عدم اصمینان می کند. نظریه دلبستگی ابتکار جان بالبی , در دهه , ۱۹۵۰ پس از گذشت دو نسل مرجع اصلی نظریه پردازی و ازمایشگری در روان شناسی تحولی محسوب می شود, بطوریکه بسیاری از پیشرفت های روانپزشکی اجتماعی از این نظریه تاثیر پذیرفته اند.
برخلاف بالبی که ریشه رفتارهای دلبستگی را به مکانیسم های ذاتی نسبت می دهد, نظریه پردازان یادگیری , دلبستگی را محصول فرایند اجتماعی شدن می دانند. به عقیده این روان شناسان از جمله سیرز, جی ویرتز, بی جو و بایر در ابتدای کار, مادر چیز خاصی برای کودک عرضه نمی کند اما بتدریج که مادر کودک را شیر می دهد, گرم می کند, بغل می گیرد, ویژگی های پاداش دادن را یاد می گیرد.
نظریه پردازان یادگیری اجتماعی فرض را براین دارند که شدت وابستگی کودک به مادر بستگی دارد به این که مادر تا چه حد نیازهای کودک را تامین کند. یعنی مادر تا چه اندازه وجودش با لذت وکاهش درد و ناراحتی همراه است. این نظریه پردازان همچنین براین واقعیت تاکید دارند که فرایند دلبستگی یک راه دو طرفه است و به رابطه رضایت بخش متقابل و تقویت های دو جانبه وابسته است. مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا می کند و در نتیجه خود را نیز آرام می کند. کودک با لبخند و بغبغو کردن ها ی خود به کسانی که او را ارام می کنند, پاداش می دهد.
در دیدگاه بوم نگری تلاش می شود تا انسان در متن محیط زندگی اش مورد مطالعه قرار گیرد . ویگوتسکی عقیده داشت کارکردهای عالی ذهنی در کودکان از راه تعامل با والدین, معلمان و دیگر افراد مهم در محیط رشد می کند. برهمین اساس , اهمیت دیدگاه بوم نگری و رویکرد پیروان این دیدگاه به تعامل والدین فرزند بطور فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است.
در دیدگاه روان شناسی شناختی نیز والدین پایگاه شکل گیری و تحول فرایندهای روان شناختی کودک به شمار می ایند.
بل موفق شده بود تا پایداری شی و پایداری شخص را مورد ازمایش قرار دهد. نتایج پژوهش او نشان داد که ۷۰ درصد از ازمودنی ها در پایداری شخص نمره هایی, بهتر از پایداری شی بدست می اورد. بل معتقد است پایداری شخص از احساس امنیت و دلبستگی کودک به مادر ناشی می شود. در همین پژوهش او دریافت که بین امنیت و دلبستگی و پایداری شخص در کودک رابطه معنی دار وجود دارد . بل اظهار می کند که پایداری شخص بسیار تحت تاثیر رفتار مادری است در حالیکه پایداری شی چنین وضعیتی ندارد.
همچنان که کودکان بزرگ می شوند, تمایل پیدا می کنند که پیوند عاطفی را با والدی که به او دلبستگی دارند حفظ کنند, در نتیجه توانایی پذیرش رفتارهایی را که با ارزش های والد محبوبشان مطابقت دارد پیدا می کنند. از انجا که بیشتر موارد والدین رفتارهای انطباقی را تشویق می کنند یعنی رفتارهایی که به کودک کمک می کند تا با جامعه کنار بیاید- دلبستگی معمولا به نفع کودکان است ولی اگر رفتاری را تشویق کنند که ناسازگار است, در این صورت کودکی که به والدینش دلبستگی دارد و می خواهد مطابق میل انان رفتار کند, از این دلبستگی اش سودی نخواهد برد.
تحقیقی که توسط واترز وهمکاران انجام شده است, محققین موفق به یافتن ۵۰ جوان ( ۲۰ تا ۲۲ساله) شدند که در دوران کودکی در موقعیت ناآشنا مورد مطالعه قرار گرفته بودند . نتایج این تحقیق حاکی از این بود که :
ـ روابط کودک , نمونه اصلی برای روابط عشقی این آزمونی ها بود.
ـ کیفیت مراقبت مادرانه در این گروه گرایش داشت که نسبتا ثابت باقی بماند.
ـ وقتی الگوهای موثر ایجاد شدند. گرایش به حفظ خود دارند. به رغم بیست سال فاصله بین این دو ارزیابی ۳۱ , نفر از ۵۰ نفر سبک دلبستگی شان همان سبک دوران کودکی شان بود. تغییر سبک دلبستگی بسیاری از آزمودنی ها احتمالا ناشی از تجربیات آنان بود. مهمترین این تجربیات عبارت بودند از : از دست دادن یکی از والدین , ابتلای والدین یا خود آنها به بیماریهای دشوار , ابتلای والدین به بیماری های روان گسسته وار و مورد سو استفاده بدنی یا جنسی قرار گرفتن. آزمودنی هایی که هیچ یک از این موارد را تجربه نکرده بودند . با احتمال بیشتری الگوی دلبستگی کودکی و بزرگسالی شان همسان بود.
اگر چه ممکن است عدم همسانی به مسایل و محدودیت های اعتبار و رویی اندازه گیری نسبت داده شود ولی به نظر می رسد که تجارب دوران کودکی و پس از ان , نقش مهمی را در ایمنی یا ناایمنی دلبستگی در بزرگسالی ایفا می کنند.
کارن هورنای پس از سال ها مطالعه و بررسی به این نتیجه رسید که انگیزه اصلی رفتار انسان, احساس امنیت است. به باور او , اگر فرد در رابطه با اجتماع به خصوص کودک در رابطه با خانواده , احساس امنیت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسی می شود.
از نظر هورنای , عواملی که از طرف جامعه و به خصوص خانواده, در کودک احساس ناامنی ایجاد کند عبارتند از : تسلط زیاد, بی تفاوتی , رفتار بی ثبات, عدم احترام برای احتیاجات کودک, توجه و محبت بیش از حد, عدم گرمی و صمیمیت کافی, تبعیض , محافظت شدید. واگذاری مسئولیت زیاد یا عدم ان , پرخاشگری و خشونت برای کسب احساس امنیت. کودک در مقابل این عوامل, روش های مختلفی از خود نشان می دهد و همآنها را فرا می گیرد . این رفتارها نوع شخصیت و منش او را تشکیل می دهند.
بنابراین به اعتقاد اینس ورث و همکارانش همه کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا میکنند ودلبستگی شدید شالوده رشد عاطفی و اجتماعی سالم در دوران بزرگسالی را پی ریزی می کند. برای مثال , انتظار می رود که کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند, در آینده از لحاظ اجتماعی برون گرا باشند, به محیط اطرافشان توجه نشان داده و بخواهند که در اطراف خود کاوش کرده و بتوانند با ناراحتی مقابله کنند.
بنابر نظر محققان افراد دارای دلبستگی ایمن از ویژگیهایی برخوردارند: اعتماد به خود و اعتماد به دیگران دو ویژگی اصلی افراد ایمن محسوب می شود. اعتماد به خود به عنوان یکی از مبانی درون روانی فردی که دارای دلبستگی ایمن می باشد به فرد این توانایی را می دهد که در روابط بین شخصی با مهارت, اطمینان و ارامش بیشتر به تعامل بپردازد.
اعتماد فرد ایمن به دیگران, به عنوان جز» مکمل اعتماد به خود نیز وی را در جلب کمک دیگران یاری می رساند. به نظر این محقیین , برخورداری از توان اکتشاف گری و جوارجویی , دو ویژگی دیگر این افراد می باشد. به این معنی که توان اکتشاف گری , انعطاف پذیری و جسارت لازم را در روابط بین شخصی, ازمونگری و تجربه اموزشی در اختیار فرد ایمن قرار می دهد. مهارت های حل مساله در این افراد محصول کنش بهنجار اکتشاف گری است . جوراجویی نیز به منزله یکی از نیازهای فرد ایمن که پیوسته در جستجو ارضا» می باشد, به کمک بازخوردهای مثبت و دو سویه پس از روابط با دیگران و در کناراکتشاف گری به مهارت های فرد می افزاید . همچنین بنابر نتایج پژوهش ها, دلبستگی ایمن با ویژگی های ارتباطی مثبت صمیمیت و خرسندی , مرتبط است.
به عکس تاثیرات مثبت دلبستگی , بررسی ها عنوان می کنند که دو مشخصه اصلی افراد ناایمن اجتنابی و دو سوگرا است. فقدان اعتماد به خود با تحلیل بنیادهای درون روانی , توان رویارویی با موفقیت های استرس زا را کاهش داده و درماندگی روان شناختی را بر فرد ناایمن تحمیل می کند. این پریشانی و درماندگی که به نوبه خود برحسب تجربه های نامطلوب به احساسات حقارت و اضطراب شخص دامن می زند , ناتوانی وی را در ایجا روابط بین شخصی سالم توجیه میکند. فقدان اعتماد به دیگران نیز با تخریب زمینه های بین شخصی, فرصتهای یاری طلبی و جلب همدردی دیگران را از بین می برد. تاثیرات عمیق سبک دلبستگی در دو گستره درون شخصی وبین شخصی بار دیگر نقش بنیادین و پویای کیفیت پیوند های عاطفی نخستین بین کودک و مادررا در شکل گیری استقرار و تداوم اعتماد اساسی , جوراجویی , اکتشاف گری , تجربه آموزی و قدرت مواجهه و حل مساله برجسته می سازند.
پژوهشهای زیادی در این زمینه مشاهده می شود که می توان اشاره به پژوهشی کرد که به منظور مقایسه سبک های دلبستگی در زنان روسپی و زنان عادی شهر تهران است که نتایج بدست امده از این پژوهش بیانگر ان است که در مقایسه با زنان عادی, زنان روسپی همواره از رابطه والدین و مراقبت اولیه شان ناراضی تر بودند و الگوی دلبستگی نافذ در ایشان الگوی دلبستگی ناایمن بود . در پژوهش دیگر که رابطه میان الگوهای دلبستگی و سابقه رفتارهای خود اسیب رسانی ( بویژه خودکشی ) مورد ارزیابی قرار گرفت به این نتیجه رسیده اند که بین اندیشه پردازی خودکشی و توسل به رفتارهای خود اسیب رسانی با الگوی دلبستگی اشفته سردرگم به ترتیب در %۷۸ و %۸۶ از افراد گروههای دارای سابقه رفتار خودکشی و اندیشه پردازی درباره خودکشی, رابطه وجوددارد ولی تنها در % ۴۴ از افراد فاقد هرگونه اندیشه پردازی یارفتارهای خود اسیب رسان , اما داوطلب درمان روانپزشکی, رابطه وجود دارد.
در تحقیق دیگر به منظور بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و شیوه همسر گزینی ( تک همسری - چند همسری ) به این نتیجه رسیده اند که بین سطوح مختلف تنوع طلبی جنسی با سبک های دلبستگی رابطه معنی داری وجود ندارد , اما نشان می دهد که مردان تک همسر نسبت به مردان چند همسر از سطوح تنوع طلبی جنسی بالاتری برخوردارد هستند.
مظاهری در بررسی میان سبک های دلبستگی زوجین نشان داد که رابطه قوی و مهمی میان سبک دلبستگی با ساختار خانواده و سازگاری زناشویی وجود دارد , این ارتباط خاصه در زمانی که سبک های دلبستگی همسران با یکدیگر جفت می شد وسازگارانه ترین نوع ارتباط و بالاترین رضایت مندی زناشویی وزوج های ( ایمن - ایمن ) و پائین ترین میزان ان در زوجهای ( اجتناب گر - اجتناب گر ) و مشاهده شد. یکسری مطالعات تجربی دیگر درباره نقش شناخت درناکارامدی زناشویی توسط برنشتاین و همکاران انجام شد.
آنها دراین مطالعات از پرسشنامه نارضایتی زناشویی استفاده کردند و به این نتیجه رسیدند که اسنادهای زوجها درباره علت وقایع پیش آمده در روابط زناشویی و رفتارهای منفی مانند شکایت کردن, پرداختن به موضوعات فرعی و ذهن خوانی موجب نارضایتی های زناشویی می شود. کنیاتن وهمکاران در آموزش به ۱۵۷ زوج دانشجو میزان ارتباط کلامی و ابراز احساسات آنها را مورد بررسی قرار دادند. نتایج تحقیق چنین بود زوجهایی که سازگاری بیشتری داشتند بیش از زوجهای ناسازگار , افکار , احساسات و انتظارات یکدیگر را می پذیرفتند, در این گروه حتی احساسات نامطلوب هم بیان می شد و به اندازه احساسات مطلوب مورد توجه قرار می گرفت زوجها برای احساسات یکدیگر اهمیت قائل می شوند و در مقایسه با این گروه زوجهای ناسازگار به طور معنی داری از برقراری ارتباط کلامی امتناع می کردند و حاضر نبودند هیچ نوع از احساسات خودرا ابراز کنند.
در تحقیق برنن و شیور که تحت عنوان ابعاد سبک های دلبستگی بزرگسالان و اثرات آن بر روی تفاهم زناشویی صورت گرفت, مشخص شد که سبک دلبستگی از عوامل تعیین کننده روابط بین فردی از جمله تفاهم زناشویی است . افرادی که دارای سبک دلبستگی ایمن هستند, درک عمیق تری را از روابط به صورت بالاتر نشان می دهند و این افراد از اشتراک های بالاتری در روابط بین فردی برخوردارند, فرضیه های این تحقیق از طریق تحلیل مسیر مورد بررسی قرار گرفته و عنوان می شود که می توان سبک های دلبستگی را بعنوان عاملی تعیین کننده در زمینه تفاهم زناشویی محسوب کرد.
در تحقیق سیمپسون که تحت عنوان اثرات سبک های دلبستگی برتفاهم زناشویی صورت گرفت, به اثرات سبک های دلبستگی ایمن , اضطراب و اجتنابی بر تفاهم زناشویی پرداخته شد. با استفاده از روش تحقیق طولی تعداد ۱۴۴ زن و شوهر مورد بررسی قرار گرفتند. در نهایت مشخص گردید که سبک دلبستگی ایمن با احترام, تاهل و تفاهم بیشتری در ارتباط است تا سبک دلبستگی اجتنابی یا اضطرابی . در پیگیری که به مدت شش ماه بعد صورت گرفت مشخص گردید که اشفتگی های هیجانی در افراد با سبک دلبستگی ایمن نسبت به آنهایی که دارای سبک دلبستگی اجتنابی یا اضطرابی می باشند کمتر می باشد.
در تحقیق کرامر , که در کشور انگلستان صورت گرفت به ارتباط سبک های دلبستگی و تفاهم زناشویی در ۴۰ زن که در دامنه سنی ۴۴-۲۵ سال قرار داشتند , پرداخته شد. یافته های پژوهشی معرف این بود که سبک های دلبستگی با تفاهم زناشویی مرتبط بوده و همواره زنان با سبک دلبستگی ایمن , تفاهم زناشویی بالاتری را نشان می دهند و از مشکلات و مشاجرات زناشویی کمتری نسبت به افراد با سبک دلبستگی نا ایمن ( اجتنابی دوسوگرا) رنج می کشند.
مری مین , مطالعات خود درباره دلبستگی را به دلبستگی بزرگسالان اختصاص داد. تلاشهای او مورد توجه روانکاوان و روان درمانگران قرار گرفت.
مین و همکارانش روابط بین تجارب اولیه مادر با وضعیت دلبستگی کودک را به آزمون گذاشتند . به این صورت که :
چطور ممکن است الگوهای موجود در تجارب اولیه دلبستگی مادر به رفتار کودک ارتباط داشته باشد؟ مین با همکاری جورج و کاپلان , فرم مصاحبه نیمه ساخت یافته را ابداع کرد که به عنوان AAI مین قادر به کشف الگوهایی نه تنها در توصیف رویدادهای زندگی بزرگسالان قابل مشاهده بود بلکه به روشنی در شیوه یادآوری و سازماندهی خاطرات نیز دیده می شد. به علاوه مین دریافت بزرگسالانی که دوره کودکی سختی داشته اند الزاما ناایمن نخواهند بود. انچه این گروه را از ناایمن ها جدا می کند کیفیت بازنمائیهای دلبستگی در ذهن انان است. مین و همکاران او در اصل سه الگوی دلبستگی بزرگسالان را توصیف کردند: خودپیرو, دوری گزین , دل مشغول . بزرگسال خود پیرو مثل کودکان ایمن ( که ناراحتی و نیاز خود را با روشی واضح و ارتباطی نشان می دهند) به دامنه ای از احساسات مثبت و منفی خود درباره تجارب اولیه دلبستگی دسترسی آسان و مرتبطی داشتند, بازنمائیهای ذهنی انان درباره تجارت اولیه دلبستگی مرتبط و منعطف بود.
بزرگسالان ناایمن , برعکس , چنین تجربیاتی را به صورتی نامربوط و ناهمسو توصیف می کردند. بزرگسالان دوری گزین , تجارب اولیه خود را ایده ال سازی کرده و حوادثی درداور را بصورتی منفک شده و به روشنی ناموافق توصیف می کردند. در حالیکه بزرگسالان دل مشغول بنظر می رسید که غرق در عواطف تداعی شده با تجارب دلبستگی اولیه می شوند.
اخیرا گروه جدیدی تحت عنوان غیر قابل طبقه بندی توصیف شده است. این مقوله زمانی مطرح می شود که هیچ وضعیت روانی در زمینه دلبستگی تسلط نداشته باشد. نوعا چنین طبقه ای زمانی توصیف می شود که ازمودنی بین وضعیت روانی دوری گزین و دل مشغولی در نوسان باشد.
مین و همکارانش دریافتند, والدینی که خود پیرو بودند در موقعیت نا اشنا کودکان ایمن داشتند. آنهایی که دوری گزین بودند کودکانی اجتنابی داشتند والدین دل مشغول, کودکان مقاوم می پرورانند و نهایتا والدینی که دلبستگی سازمان نایافته در اثر فقدان یا ضربه داشتند والدین دل مشغول , کودکان مقاوم می پرورانند و نهایتا والدینی که دلبستگی سازمان نایافته در اثر فقدان یا ضربه داشتند کودکانی با دلبستگی سازمان نایافته پرورش داده بودند.
افراد با سبکهای دلبستگی متفاوت در موقعیتهای گوناگون و از جمله موقعیتهای تنیدگی زا, به شکلهای متفاوت رفتار می کند. به عبارت دیگر , سبک دلبستگی افراد , عاملی برای شناسایی و طبقه بندی تفاوتهای فردی است.
تحقیقات اخیر , تاثیر سبک دلبستگی را بر کیفیت روابط زوجین به خوبی نشان می دهند . ازمودنیهایی که هم خود و هم همسرشان, سبک دلبستگی ایمن داشتند, کیفیت روابطشان مطلوب تر بود . یافته هایی از این دست , این سوال را به ذهن متبادر می کند که ایا سبک دلبستگی زوجین, پیش بینی کننده کیفیت روابط بین آنهاست؟
در یک ازمایش روی یک برگه, خصوصیات شریک جنسی فرضی که براساس رفتارشان منعکس کننده ایمنی, رفتار اجتنابی و رفتار مجذوب کردن بودند, ارائه می گردید و ازماینده به ارزیابی پاسخ ارتباطی ازمودنیها در برابر شریک جنسی, می پرداخت.
یافته های مذکور نشان داده که بین سبک دلبستگی زوجین و نوع ارتباطی که با شریک جنسی فرضی برقرار می کردند, رابطه متقابل معنی دار ولی غیر خطی و جود داشت. بدین ترتیب که ازمودنیهای ایمن با وجود گرایش به سمت شریک جنسی ایمن , احساس مثبت کمی را در قبال شریکهای جنسی ناایمن گزارش می کردند. برعکس ازمودنیهای ناایمن و بالاخص ازمودنیهای اجتنابی , پاسخ مساعد کمتری , به یک شریک جنسی اجتنابگر ابراز می نمودند و بیشتر یک شریک جنسی مجذوب را ترجیج می دادند . این ازمایش بر روی زوجهای واقعی نیز اجرا شد و یافته های مشابهی به دست امد . ازمایشی توسط فینی , بر روی تعدادی زوجین صورت گرفت و در ان اثر متقابل سبک دلبستگی ازمودنیها و همسرانشان اندازه گیری شد. او در این ازمایش, میزان سبک دلبستگی زوجین ( براساس راحتی در صمیمیت و اضطراب در روابط ) و رضایت زناشویی را مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان دادند, هنگامی که زنان , در ایجاد رابطه مضطرب بودند و مردان در برقراری صمیمیت , احساس راحتی می کردند, میزان رضایتمندی زناشویی در طرفین , در بیشترین سطح قرار داشت. یافته قابل توجه دیگر این است که میزان رضایتمندی زنانی که شوهرانشان کمتر در روابط صمیمی راحت بودند کاهش چشمگیری داشت. بنظر می رسد , در زوجین که به تازگی ازدواج کرده اند. رفتار اجتنابی شوهران مضطرب بسیار مخرب است. در صورتیکه رفتار مضطرب زنانه در ارتباط با رفتار اجتنابی و غیر صمیمانه همسر قرار گیرد , سیکل معیوبی تشکیل می شود که در ان زن نیازمند است که بطور مکرر جلب حمایت و اطمینان افرینی کند.
در تحقیقی که کتلی , پترومنکووجاف رابطه سبک دلبستگی و مراقبت و تاثیر آنها را دررضایتمندی زناشویی براساس سودمندی مراقبت اندازه گیری کردند, دریافتند که ازمودنیهایی که خود و همسرانشان ایمن بودند و به یکدیگر مراقبت سودمندی ارائه می کردند, در مقابل ازمودنیهای ناایمن ( انکار کننده , غیر مصمم, و مجذوب ) رضایت بیشتری در روابطشان تجربه می کردند.
در مطالعه دیگری که از یافته های فوق حمایت می کند , کیفیت مراقبت براساس پاسخگوئی و حساسیت زوجین نسبت به یکدیگر و سبک دلبستگی بر اساس میزان راحتی در صمیمیت و اضطراب در روابط اندازه گیری شده بود. این یافته نشان داد که ازمودنیهایی که در سطح بالای راحتی در صمیمیت و سطح پائین در اضطراب را گزارش می کردند, نسبت به نیازهای همسران خود پاسخگو تر و حساستر بوده و از رضایت زناشویی بیشتری برخوردارند.
منبع: ماهنامه آفرینش
/س
خانواده را موسسه یا نهاد اجتماعی معرفی کرده اند که ناشی از پیوند زناشوئی زن و مرد است و در ان اعضای خانواده که شامل زوجین و فرزندان و گاهی هم اجداد و نوه هاست براساس همزیستی مسالمت امیز, صفا , صمیمیت , انس و تفاهم مشارکت و تعاون زندگی می کنند. خانواده ها معمولا واحدی کوچک متشکل از حداقل دو یا سه نفر است ولی از نظر اهمیت ان را از مهمترین نهادهای اجتماعی و نخستین منبع سازندگی و پرورش نسل و عالی ترین سرچشمه خوشبختی و غنی ترین منبع عاطفه دانسته اند.
از جمله مظاهر زندگی اجتماعی انسان , وجود تعامل های سالم و سازنده میان انسان ها و برقرار بودن عشق به همنوع و ابراز صمیمیت وهمدلی به یکدیگر است, انسان موجودی چند بعدی است که بخش مهمی از ماهیت پیچیده او را میل به زندگی جمعی و پیوند جویی با همنوع تشکیل می دهد. روان شناسان و سایر متخصصان علوم رفتاری از جمله متخصصانی هستند که با مطالعه ابعاد پیچیده رفتار و انسان و دنیای روانی او برای بهزیستی و دستیابی به سلامت تن و روان اطلاعات و راهبردهای سودمندی را ارایه می دهند تا از این راه رسیدن به زندگی صلح اینده و توام با اسایش برای فرد فرد ادمیان امکان پذیر گردد.
روان شناسان, خانواده را محل ارضای نیازهای مختلف جسمانی و عقلانی و عاطفی می دانند . داشتن اگاهی از نیازهای زیستی و روانی وشناخت چگونگی ارضا» و اطفا» آنها و تجهیز شدن به تکنیک های شناخت تمایلات زیستی و روانی مهمتر , مسلح بودن به چگونگی ارضا» دست و سالم آنها ضرورتی انکار ناپذیر میباشد. تحقیقات زیادی در این زمینه مشاهده می شود که دلالت برتائید نقش دلبستگی در پیوند های بزرگسالان و روابط زناشویی رضایت مند میباشد. تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته به طور خاص به بررسی رابطه بین الگوهای دلبستگی و سازگاری یا نگرش نسبت به روابط زناشویی پرداخته اند.
خانواده اصلی ترین هسته هر جامعه و کانون حفظ سلامت وبهداشت روانی است و نقش مهمی در شکل گیری شخصیت فرزندان یعنی پدران و مادران اینده جامعه دارد و هیچ نهاد و مرجعی نمی تواند جایگزین خانواده به ویژه مادر شود. جامعه ای سالمتر و پویاتر است که مادران و پردانی با شخصیت تر و سالمتر وبا اعتقادتر داشته باشد.
رضایت زناشوئی یکی از عوامل موثر در ثبات و پایائی خانواده ها و در عین حال بهداشت روانی همسران و فرزندان است. در روابط زناشوئی عوامل متعددی باعث رضایت همسران از یکدیگر می شود:
شاملو مهمترین عوامل موفقیت در زندگی زناشوئی را رشد عاطفی و فکری , تشابه علائق و طرز تفکر , تشابه مذهبی , تشابه تحصیلی و طبقاتی, و تشابه طرز تفکر نسبت به امور جنسی, تشابه علایق در زندگی و سرعت عمل در کارها و بالاخره رابطه با خانواده زن و شوهر می داند.
سلامت فیزیکی و عاطفی و بهداشت روانی افراد در جامعه در گرو سلامت روابط زناشویی و تداوم و بقای ازدواج می باشد. رضایت یک فرد از زندگی زناشوئی به منزله رضایت وی از خانواده محسوب می شود و رضایت از خانواده به مفهوم رضایت از زندگی بوده ودر نتیجه تسهیل در امررشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه خواهد شد. بنابراین با توجه به اهمیتی که روان شناسان , جامعه شناسان و حتی همه مذاهب به خانواده و ارتباط زناشویی موثر می دهند و اینکه تشکیل خانواده جایگاهی برای نارضایتی نیست این سوال به ذهن می رسد که چرا زوجین دچار نارضایتی می شوند به چه علل و عواملی می تواند بر رضایت مندی ان تاثیر گذارد , ایا شیوه های دلبستگی زوجین می تواند بر رضایت مندی زوجین تاثیر گذارد .
اهداف تحقییق
فرضیه های تحقیق:
۲) بین سبک دلبستگی ایمن در مردان و زنان تفاوت وجود دارد .
۳) بین سبک دلبستگی مضطرب در مردان و زنان تفاوت وجود دارد.
۴) بین سبک دلبستگی اجتنابی در مردان وزنان تفاوت وجود دارد.
۵) بین رضایت زناشوئی مردان و زنان تفاوت وجود دارد.
تعریف متغیرهای تحقیق
الف)تعریف نظری:
دلبستگی دارای سه سبک ایمن, اجتنابی, مضطرب , و به قرار ذیل می باشد:
افراد دارای این سبک ارتباط با دیگران برایشان اسان است و از اینکه به دیگران تکیه کنند و نیز اجازه دهند که دیگران به آنها تکیه کنند احساس راحتی می کنند. این افراد از اینکه دیگران آنها را ترک کنند و یا خیلی به آنها تزدیک شوند احساس نگرانی نمی کنند.
افراد دارای این سبک از اینکه به دیگران نزدیک شوند احساس ناراحتی کرده و نمی توانند به طور کامل به دیگران اعتماد کنند. برای این افراد مشکل است که به دیگران تکیه کنند و وقتی می بینند که کسی می خواهد خیلی به آنها نزدیک شود عصبی شده و احساس می کنند که دیگران اغلب بیشتر از حدی که انان احساس راحتی می کنند با آنها صمیمی هستند.
افراد دارای این سبک کسانی هستند که احساس می کنند دیگران مایل نیستند انقدر که آنها دوست دارند با انان رابطه نزدیک داشته باشند. آنها اغلب نگران هستند که همسرشان واقعا آنها را دوست نداشته باشد. آنها مایلند که با بعضی افراد کاملا یکی شوند ولی این خواسته بعضی اوقات باعث ناراحتی و دوری مردم از آنها می شود.
سبک های دلبستگی مولفه ای است که با ازمون دلبستگی بزرگسالان AAS سنجیده می شود.
رضایتمندی زناشوئی :
نمره ای که ازمودنی از پرسشنامه رضایت زناشویی ENRICH بدست می آورد.
نظریه های دلبستگی
در این دیدگاه فنیکل همچنین معتقد است که مادر اولین شیی است که هر فردی با ان رابطه برقرار می کند. از این رو, مادر اولین پایگاه شکل گیری تصورها و باورهای کودک در مورد پیرامونش است. در این دیدگاه, والدین و کودک هر کدام بخشی از یک سیستم پیچیده و پویا به حساب می ایند و دارای تاثیر متقابل هستند. مادر و کودک با هم رابطه زیستی - روانی دارند.
این موضوع که نوزاد انسان به هنگام تولد امادگی بروز رفتارهایی را دارد که باعث می شود اطرافیان به او توجه کرده, از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند, توجه یک روانپزشک انگلیسی به نام جان بالبی را به سوی خود جلب نمود . این رفتار ها شامل گریه کردن, خندیدن و سینه خیز رفتن است. به عقیده بالبی , کردارشناس علاقه مند به روانکاوی , پایه های زیستی رفتارهای دلبستگی در صورتی که از دیدگاه تکاملی مطالعه شود, اسان تر قابل درک خواهد بود.
بنابراین بالبی معتقد است که بچه انسان به طور زیستی تعدادی الگوهای رفتاری دارد که اماده اند تا بر اثر مکانیسم های آزاد سازی محیط فعال شوند. کودک خود را به کسی که دوست دارد نزدیک می کند, از او اویزان می شود و نشانه هایی چون لبخند , گریه و فریاد به او ابراز می کند . با این اعمال کودک نشان می دهد که برخی اشخاص برای اومهم هستند و آنها را خوب ارزیابی می کند. بدین ترتیب , تماس بدنی نزدیک مخصوصا بغل گرفتن , نوازش کردن و تکان دادن می تواند کودک نگران و هیجان زده را ارام کند.
برطبق نظر بالبی , نتیجه کنش متقابل بین مادر و کودک به وجود امدن نوعی دلبستگی عاطفی بین ان دو است. این مفهوم دلبستگی که اینس ورث و همکارانش درباره ان تحقیقاتی کرده اند ارتباط عاطفی با مادر است که سبب می شود کودک دنبال اسایش حاصل از وجود مادر باشد به خصوص هنگامی که احساس ترس و عدم اصمینان می کند. نظریه دلبستگی ابتکار جان بالبی , در دهه , ۱۹۵۰ پس از گذشت دو نسل مرجع اصلی نظریه پردازی و ازمایشگری در روان شناسی تحولی محسوب می شود, بطوریکه بسیاری از پیشرفت های روانپزشکی اجتماعی از این نظریه تاثیر پذیرفته اند.
برخلاف بالبی که ریشه رفتارهای دلبستگی را به مکانیسم های ذاتی نسبت می دهد, نظریه پردازان یادگیری , دلبستگی را محصول فرایند اجتماعی شدن می دانند. به عقیده این روان شناسان از جمله سیرز, جی ویرتز, بی جو و بایر در ابتدای کار, مادر چیز خاصی برای کودک عرضه نمی کند اما بتدریج که مادر کودک را شیر می دهد, گرم می کند, بغل می گیرد, ویژگی های پاداش دادن را یاد می گیرد.
نظریه پردازان یادگیری اجتماعی فرض را براین دارند که شدت وابستگی کودک به مادر بستگی دارد به این که مادر تا چه حد نیازهای کودک را تامین کند. یعنی مادر تا چه اندازه وجودش با لذت وکاهش درد و ناراحتی همراه است. این نظریه پردازان همچنین براین واقعیت تاکید دارند که فرایند دلبستگی یک راه دو طرفه است و به رابطه رضایت بخش متقابل و تقویت های دو جانبه وابسته است. مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا می کند و در نتیجه خود را نیز آرام می کند. کودک با لبخند و بغبغو کردن ها ی خود به کسانی که او را ارام می کنند, پاداش می دهد.
در دیدگاه بوم نگری تلاش می شود تا انسان در متن محیط زندگی اش مورد مطالعه قرار گیرد . ویگوتسکی عقیده داشت کارکردهای عالی ذهنی در کودکان از راه تعامل با والدین, معلمان و دیگر افراد مهم در محیط رشد می کند. برهمین اساس , اهمیت دیدگاه بوم نگری و رویکرد پیروان این دیدگاه به تعامل والدین فرزند بطور فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است.
در دیدگاه روان شناسی شناختی نیز والدین پایگاه شکل گیری و تحول فرایندهای روان شناختی کودک به شمار می ایند.
بل موفق شده بود تا پایداری شی و پایداری شخص را مورد ازمایش قرار دهد. نتایج پژوهش او نشان داد که ۷۰ درصد از ازمودنی ها در پایداری شخص نمره هایی, بهتر از پایداری شی بدست می اورد. بل معتقد است پایداری شخص از احساس امنیت و دلبستگی کودک به مادر ناشی می شود. در همین پژوهش او دریافت که بین امنیت و دلبستگی و پایداری شخص در کودک رابطه معنی دار وجود دارد . بل اظهار می کند که پایداری شخص بسیار تحت تاثیر رفتار مادری است در حالیکه پایداری شی چنین وضعیتی ندارد.
همچنان که کودکان بزرگ می شوند, تمایل پیدا می کنند که پیوند عاطفی را با والدی که به او دلبستگی دارند حفظ کنند, در نتیجه توانایی پذیرش رفتارهایی را که با ارزش های والد محبوبشان مطابقت دارد پیدا می کنند. از انجا که بیشتر موارد والدین رفتارهای انطباقی را تشویق می کنند یعنی رفتارهایی که به کودک کمک می کند تا با جامعه کنار بیاید- دلبستگی معمولا به نفع کودکان است ولی اگر رفتاری را تشویق کنند که ناسازگار است, در این صورت کودکی که به والدینش دلبستگی دارد و می خواهد مطابق میل انان رفتار کند, از این دلبستگی اش سودی نخواهد برد.
تحقیقی که توسط واترز وهمکاران انجام شده است, محققین موفق به یافتن ۵۰ جوان ( ۲۰ تا ۲۲ساله) شدند که در دوران کودکی در موقعیت ناآشنا مورد مطالعه قرار گرفته بودند . نتایج این تحقیق حاکی از این بود که :
ـ روابط کودک , نمونه اصلی برای روابط عشقی این آزمونی ها بود.
ـ کیفیت مراقبت مادرانه در این گروه گرایش داشت که نسبتا ثابت باقی بماند.
ـ وقتی الگوهای موثر ایجاد شدند. گرایش به حفظ خود دارند. به رغم بیست سال فاصله بین این دو ارزیابی ۳۱ , نفر از ۵۰ نفر سبک دلبستگی شان همان سبک دوران کودکی شان بود. تغییر سبک دلبستگی بسیاری از آزمودنی ها احتمالا ناشی از تجربیات آنان بود. مهمترین این تجربیات عبارت بودند از : از دست دادن یکی از والدین , ابتلای والدین یا خود آنها به بیماریهای دشوار , ابتلای والدین به بیماری های روان گسسته وار و مورد سو استفاده بدنی یا جنسی قرار گرفتن. آزمودنی هایی که هیچ یک از این موارد را تجربه نکرده بودند . با احتمال بیشتری الگوی دلبستگی کودکی و بزرگسالی شان همسان بود.
اگر چه ممکن است عدم همسانی به مسایل و محدودیت های اعتبار و رویی اندازه گیری نسبت داده شود ولی به نظر می رسد که تجارب دوران کودکی و پس از ان , نقش مهمی را در ایمنی یا ناایمنی دلبستگی در بزرگسالی ایفا می کنند.
کارن هورنای پس از سال ها مطالعه و بررسی به این نتیجه رسید که انگیزه اصلی رفتار انسان, احساس امنیت است. به باور او , اگر فرد در رابطه با اجتماع به خصوص کودک در رابطه با خانواده , احساس امنیت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسی می شود.
از نظر هورنای , عواملی که از طرف جامعه و به خصوص خانواده, در کودک احساس ناامنی ایجاد کند عبارتند از : تسلط زیاد, بی تفاوتی , رفتار بی ثبات, عدم احترام برای احتیاجات کودک, توجه و محبت بیش از حد, عدم گرمی و صمیمیت کافی, تبعیض , محافظت شدید. واگذاری مسئولیت زیاد یا عدم ان , پرخاشگری و خشونت برای کسب احساس امنیت. کودک در مقابل این عوامل, روش های مختلفی از خود نشان می دهد و همآنها را فرا می گیرد . این رفتارها نوع شخصیت و منش او را تشکیل می دهند.
بنابراین به اعتقاد اینس ورث و همکارانش همه کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا میکنند ودلبستگی شدید شالوده رشد عاطفی و اجتماعی سالم در دوران بزرگسالی را پی ریزی می کند. برای مثال , انتظار می رود که کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند, در آینده از لحاظ اجتماعی برون گرا باشند, به محیط اطرافشان توجه نشان داده و بخواهند که در اطراف خود کاوش کرده و بتوانند با ناراحتی مقابله کنند.
بنابر نظر محققان افراد دارای دلبستگی ایمن از ویژگیهایی برخوردارند: اعتماد به خود و اعتماد به دیگران دو ویژگی اصلی افراد ایمن محسوب می شود. اعتماد به خود به عنوان یکی از مبانی درون روانی فردی که دارای دلبستگی ایمن می باشد به فرد این توانایی را می دهد که در روابط بین شخصی با مهارت, اطمینان و ارامش بیشتر به تعامل بپردازد.
اعتماد فرد ایمن به دیگران, به عنوان جز» مکمل اعتماد به خود نیز وی را در جلب کمک دیگران یاری می رساند. به نظر این محقیین , برخورداری از توان اکتشاف گری و جوارجویی , دو ویژگی دیگر این افراد می باشد. به این معنی که توان اکتشاف گری , انعطاف پذیری و جسارت لازم را در روابط بین شخصی, ازمونگری و تجربه اموزشی در اختیار فرد ایمن قرار می دهد. مهارت های حل مساله در این افراد محصول کنش بهنجار اکتشاف گری است . جوراجویی نیز به منزله یکی از نیازهای فرد ایمن که پیوسته در جستجو ارضا» می باشد, به کمک بازخوردهای مثبت و دو سویه پس از روابط با دیگران و در کناراکتشاف گری به مهارت های فرد می افزاید . همچنین بنابر نتایج پژوهش ها, دلبستگی ایمن با ویژگی های ارتباطی مثبت صمیمیت و خرسندی , مرتبط است.
به عکس تاثیرات مثبت دلبستگی , بررسی ها عنوان می کنند که دو مشخصه اصلی افراد ناایمن اجتنابی و دو سوگرا است. فقدان اعتماد به خود با تحلیل بنیادهای درون روانی , توان رویارویی با موفقیت های استرس زا را کاهش داده و درماندگی روان شناختی را بر فرد ناایمن تحمیل می کند. این پریشانی و درماندگی که به نوبه خود برحسب تجربه های نامطلوب به احساسات حقارت و اضطراب شخص دامن می زند , ناتوانی وی را در ایجا روابط بین شخصی سالم توجیه میکند. فقدان اعتماد به دیگران نیز با تخریب زمینه های بین شخصی, فرصتهای یاری طلبی و جلب همدردی دیگران را از بین می برد. تاثیرات عمیق سبک دلبستگی در دو گستره درون شخصی وبین شخصی بار دیگر نقش بنیادین و پویای کیفیت پیوند های عاطفی نخستین بین کودک و مادررا در شکل گیری استقرار و تداوم اعتماد اساسی , جوراجویی , اکتشاف گری , تجربه آموزی و قدرت مواجهه و حل مساله برجسته می سازند.
دلبستگی در گستره تحقیقات
پژوهشهای زیادی در این زمینه مشاهده می شود که می توان اشاره به پژوهشی کرد که به منظور مقایسه سبک های دلبستگی در زنان روسپی و زنان عادی شهر تهران است که نتایج بدست امده از این پژوهش بیانگر ان است که در مقایسه با زنان عادی, زنان روسپی همواره از رابطه والدین و مراقبت اولیه شان ناراضی تر بودند و الگوی دلبستگی نافذ در ایشان الگوی دلبستگی ناایمن بود . در پژوهش دیگر که رابطه میان الگوهای دلبستگی و سابقه رفتارهای خود اسیب رسانی ( بویژه خودکشی ) مورد ارزیابی قرار گرفت به این نتیجه رسیده اند که بین اندیشه پردازی خودکشی و توسل به رفتارهای خود اسیب رسانی با الگوی دلبستگی اشفته سردرگم به ترتیب در %۷۸ و %۸۶ از افراد گروههای دارای سابقه رفتار خودکشی و اندیشه پردازی درباره خودکشی, رابطه وجوددارد ولی تنها در % ۴۴ از افراد فاقد هرگونه اندیشه پردازی یارفتارهای خود اسیب رسان , اما داوطلب درمان روانپزشکی, رابطه وجود دارد.
در تحقیق دیگر به منظور بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی و شیوه همسر گزینی ( تک همسری - چند همسری ) به این نتیجه رسیده اند که بین سطوح مختلف تنوع طلبی جنسی با سبک های دلبستگی رابطه معنی داری وجود ندارد , اما نشان می دهد که مردان تک همسر نسبت به مردان چند همسر از سطوح تنوع طلبی جنسی بالاتری برخوردارد هستند.
مظاهری در بررسی میان سبک های دلبستگی زوجین نشان داد که رابطه قوی و مهمی میان سبک دلبستگی با ساختار خانواده و سازگاری زناشویی وجود دارد , این ارتباط خاصه در زمانی که سبک های دلبستگی همسران با یکدیگر جفت می شد وسازگارانه ترین نوع ارتباط و بالاترین رضایت مندی زناشویی وزوج های ( ایمن - ایمن ) و پائین ترین میزان ان در زوجهای ( اجتناب گر - اجتناب گر ) و مشاهده شد. یکسری مطالعات تجربی دیگر درباره نقش شناخت درناکارامدی زناشویی توسط برنشتاین و همکاران انجام شد.
آنها دراین مطالعات از پرسشنامه نارضایتی زناشویی استفاده کردند و به این نتیجه رسیدند که اسنادهای زوجها درباره علت وقایع پیش آمده در روابط زناشویی و رفتارهای منفی مانند شکایت کردن, پرداختن به موضوعات فرعی و ذهن خوانی موجب نارضایتی های زناشویی می شود. کنیاتن وهمکاران در آموزش به ۱۵۷ زوج دانشجو میزان ارتباط کلامی و ابراز احساسات آنها را مورد بررسی قرار دادند. نتایج تحقیق چنین بود زوجهایی که سازگاری بیشتری داشتند بیش از زوجهای ناسازگار , افکار , احساسات و انتظارات یکدیگر را می پذیرفتند, در این گروه حتی احساسات نامطلوب هم بیان می شد و به اندازه احساسات مطلوب مورد توجه قرار می گرفت زوجها برای احساسات یکدیگر اهمیت قائل می شوند و در مقایسه با این گروه زوجهای ناسازگار به طور معنی داری از برقراری ارتباط کلامی امتناع می کردند و حاضر نبودند هیچ نوع از احساسات خودرا ابراز کنند.
در تحقیق برنن و شیور که تحت عنوان ابعاد سبک های دلبستگی بزرگسالان و اثرات آن بر روی تفاهم زناشویی صورت گرفت, مشخص شد که سبک دلبستگی از عوامل تعیین کننده روابط بین فردی از جمله تفاهم زناشویی است . افرادی که دارای سبک دلبستگی ایمن هستند, درک عمیق تری را از روابط به صورت بالاتر نشان می دهند و این افراد از اشتراک های بالاتری در روابط بین فردی برخوردارند, فرضیه های این تحقیق از طریق تحلیل مسیر مورد بررسی قرار گرفته و عنوان می شود که می توان سبک های دلبستگی را بعنوان عاملی تعیین کننده در زمینه تفاهم زناشویی محسوب کرد.
در تحقیق سیمپسون که تحت عنوان اثرات سبک های دلبستگی برتفاهم زناشویی صورت گرفت, به اثرات سبک های دلبستگی ایمن , اضطراب و اجتنابی بر تفاهم زناشویی پرداخته شد. با استفاده از روش تحقیق طولی تعداد ۱۴۴ زن و شوهر مورد بررسی قرار گرفتند. در نهایت مشخص گردید که سبک دلبستگی ایمن با احترام, تاهل و تفاهم بیشتری در ارتباط است تا سبک دلبستگی اجتنابی یا اضطرابی . در پیگیری که به مدت شش ماه بعد صورت گرفت مشخص گردید که اشفتگی های هیجانی در افراد با سبک دلبستگی ایمن نسبت به آنهایی که دارای سبک دلبستگی اجتنابی یا اضطرابی می باشند کمتر می باشد.
در تحقیق کرامر , که در کشور انگلستان صورت گرفت به ارتباط سبک های دلبستگی و تفاهم زناشویی در ۴۰ زن که در دامنه سنی ۴۴-۲۵ سال قرار داشتند , پرداخته شد. یافته های پژوهشی معرف این بود که سبک های دلبستگی با تفاهم زناشویی مرتبط بوده و همواره زنان با سبک دلبستگی ایمن , تفاهم زناشویی بالاتری را نشان می دهند و از مشکلات و مشاجرات زناشویی کمتری نسبت به افراد با سبک دلبستگی نا ایمن ( اجتنابی دوسوگرا) رنج می کشند.
مری مین , مطالعات خود درباره دلبستگی را به دلبستگی بزرگسالان اختصاص داد. تلاشهای او مورد توجه روانکاوان و روان درمانگران قرار گرفت.
مین و همکارانش روابط بین تجارب اولیه مادر با وضعیت دلبستگی کودک را به آزمون گذاشتند . به این صورت که :
چطور ممکن است الگوهای موجود در تجارب اولیه دلبستگی مادر به رفتار کودک ارتباط داشته باشد؟ مین با همکاری جورج و کاپلان , فرم مصاحبه نیمه ساخت یافته را ابداع کرد که به عنوان AAI مین قادر به کشف الگوهایی نه تنها در توصیف رویدادهای زندگی بزرگسالان قابل مشاهده بود بلکه به روشنی در شیوه یادآوری و سازماندهی خاطرات نیز دیده می شد. به علاوه مین دریافت بزرگسالانی که دوره کودکی سختی داشته اند الزاما ناایمن نخواهند بود. انچه این گروه را از ناایمن ها جدا می کند کیفیت بازنمائیهای دلبستگی در ذهن انان است. مین و همکاران او در اصل سه الگوی دلبستگی بزرگسالان را توصیف کردند: خودپیرو, دوری گزین , دل مشغول . بزرگسال خود پیرو مثل کودکان ایمن ( که ناراحتی و نیاز خود را با روشی واضح و ارتباطی نشان می دهند) به دامنه ای از احساسات مثبت و منفی خود درباره تجارب اولیه دلبستگی دسترسی آسان و مرتبطی داشتند, بازنمائیهای ذهنی انان درباره تجارت اولیه دلبستگی مرتبط و منعطف بود.
بزرگسالان ناایمن , برعکس , چنین تجربیاتی را به صورتی نامربوط و ناهمسو توصیف می کردند. بزرگسالان دوری گزین , تجارب اولیه خود را ایده ال سازی کرده و حوادثی درداور را بصورتی منفک شده و به روشنی ناموافق توصیف می کردند. در حالیکه بزرگسالان دل مشغول بنظر می رسید که غرق در عواطف تداعی شده با تجارب دلبستگی اولیه می شوند.
اخیرا گروه جدیدی تحت عنوان غیر قابل طبقه بندی توصیف شده است. این مقوله زمانی مطرح می شود که هیچ وضعیت روانی در زمینه دلبستگی تسلط نداشته باشد. نوعا چنین طبقه ای زمانی توصیف می شود که ازمودنی بین وضعیت روانی دوری گزین و دل مشغولی در نوسان باشد.
مین و همکارانش دریافتند, والدینی که خود پیرو بودند در موقعیت نا اشنا کودکان ایمن داشتند. آنهایی که دوری گزین بودند کودکانی اجتنابی داشتند والدین دل مشغول, کودکان مقاوم می پرورانند و نهایتا والدینی که دلبستگی سازمان نایافته در اثر فقدان یا ضربه داشتند والدین دل مشغول , کودکان مقاوم می پرورانند و نهایتا والدینی که دلبستگی سازمان نایافته در اثر فقدان یا ضربه داشتند کودکانی با دلبستگی سازمان نایافته پرورش داده بودند.
تفاوتهای فردی در دلبستگی بین اشخاص
افراد با سبکهای دلبستگی متفاوت در موقعیتهای گوناگون و از جمله موقعیتهای تنیدگی زا, به شکلهای متفاوت رفتار می کند. به عبارت دیگر , سبک دلبستگی افراد , عاملی برای شناسایی و طبقه بندی تفاوتهای فردی است.
تحقیقات اخیر , تاثیر سبک دلبستگی را بر کیفیت روابط زوجین به خوبی نشان می دهند . ازمودنیهایی که هم خود و هم همسرشان, سبک دلبستگی ایمن داشتند, کیفیت روابطشان مطلوب تر بود . یافته هایی از این دست , این سوال را به ذهن متبادر می کند که ایا سبک دلبستگی زوجین, پیش بینی کننده کیفیت روابط بین آنهاست؟
در یک ازمایش روی یک برگه, خصوصیات شریک جنسی فرضی که براساس رفتارشان منعکس کننده ایمنی, رفتار اجتنابی و رفتار مجذوب کردن بودند, ارائه می گردید و ازماینده به ارزیابی پاسخ ارتباطی ازمودنیها در برابر شریک جنسی, می پرداخت.
یافته های مذکور نشان داده که بین سبک دلبستگی زوجین و نوع ارتباطی که با شریک جنسی فرضی برقرار می کردند, رابطه متقابل معنی دار ولی غیر خطی و جود داشت. بدین ترتیب که ازمودنیهای ایمن با وجود گرایش به سمت شریک جنسی ایمن , احساس مثبت کمی را در قبال شریکهای جنسی ناایمن گزارش می کردند. برعکس ازمودنیهای ناایمن و بالاخص ازمودنیهای اجتنابی , پاسخ مساعد کمتری , به یک شریک جنسی اجتنابگر ابراز می نمودند و بیشتر یک شریک جنسی مجذوب را ترجیج می دادند . این ازمایش بر روی زوجهای واقعی نیز اجرا شد و یافته های مشابهی به دست امد . ازمایشی توسط فینی , بر روی تعدادی زوجین صورت گرفت و در ان اثر متقابل سبک دلبستگی ازمودنیها و همسرانشان اندازه گیری شد. او در این ازمایش, میزان سبک دلبستگی زوجین ( براساس راحتی در صمیمیت و اضطراب در روابط ) و رضایت زناشویی را مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان دادند, هنگامی که زنان , در ایجاد رابطه مضطرب بودند و مردان در برقراری صمیمیت , احساس راحتی می کردند, میزان رضایتمندی زناشویی در طرفین , در بیشترین سطح قرار داشت. یافته قابل توجه دیگر این است که میزان رضایتمندی زنانی که شوهرانشان کمتر در روابط صمیمی راحت بودند کاهش چشمگیری داشت. بنظر می رسد , در زوجین که به تازگی ازدواج کرده اند. رفتار اجتنابی شوهران مضطرب بسیار مخرب است. در صورتیکه رفتار مضطرب زنانه در ارتباط با رفتار اجتنابی و غیر صمیمانه همسر قرار گیرد , سیکل معیوبی تشکیل می شود که در ان زن نیازمند است که بطور مکرر جلب حمایت و اطمینان افرینی کند.
در تحقیقی که کتلی , پترومنکووجاف رابطه سبک دلبستگی و مراقبت و تاثیر آنها را دررضایتمندی زناشویی براساس سودمندی مراقبت اندازه گیری کردند, دریافتند که ازمودنیهایی که خود و همسرانشان ایمن بودند و به یکدیگر مراقبت سودمندی ارائه می کردند, در مقابل ازمودنیهای ناایمن ( انکار کننده , غیر مصمم, و مجذوب ) رضایت بیشتری در روابطشان تجربه می کردند.
در مطالعه دیگری که از یافته های فوق حمایت می کند , کیفیت مراقبت براساس پاسخگوئی و حساسیت زوجین نسبت به یکدیگر و سبک دلبستگی بر اساس میزان راحتی در صمیمیت و اضطراب در روابط اندازه گیری شده بود. این یافته نشان داد که ازمودنیهایی که در سطح بالای راحتی در صمیمیت و سطح پائین در اضطراب را گزارش می کردند, نسبت به نیازهای همسران خود پاسخگو تر و حساستر بوده و از رضایت زناشویی بیشتری برخوردارند.
منبع: ماهنامه آفرینش
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}